رویای امروزم

از تو خوابی و اشارتی بس 

 تا همیشه رویاها از ان من باشد  

پس پرچین نبودنها 

چه ساده به تو دلبستم 

 

ساده تر همیشه !!!!!

بود یا نبود

حس آوازی  ترانه ای

                         در حنجره پاره شده باد

حسی شگرف که بالا می آید

                                       بالا می آید

                                               بالا

 چشم های مرا می برد

دستها را می برد

دل مرا میبرد

 کنار پنجره ای که تو بودی

با آفتاب گرم در یک روز زمستانی


هیچ نبود

بود یا نمیدانم

دستانی و دلی که بود

 ترانه ای در باد

دل مرا میخواند

که پر شده بود حنجره ام از باد

پر شده بود خونم از تو

از چشمانم

از سرم بالا می رفت

که میرفت در باد

در گلویم حنجره تو

زیبا ترین کلام

می رفت در دستان باد

با من نبود

دستان و حنجره و باد

من بود

نبود یا نمیدانم

نشسته کنار پنجره ای از تو

با چشم بندی سیاه.


 



سیمای من

هزار پاره شده ام

هزار تکه 

مثل هزار سیما در آینه های ریخته کف ذهنم

چهره از چهرام نمی شناسی

فروریخته در آمدن و رفتن

امدن رفتن و نرسیدنهای بسیار

مثل سیل های ده هفتاد

که شست و برد تمام  مرا در کوچه های بندر

پاره

    پاره شدم

تکه

    تکه

خرد

در زمستان سرد  دالانهای انقلاب

 لای ردیف  گنجه های بتهوون

زیراکس صفحه های کتابهای ممنوعه

 همان جا جا ماندم

زمان نمیگذرد در سرزمین من

که شبانش با هم آغوشی می گذرد

کودکی شدم با هزار تکه آرزوی فراموش شده

در سرزمین آرزوها

 این بیهودگی عزیز

این مهربان همیشه

رهایم نمیکند.



مهری بر لبم

سنگی بر دلم

هزار حنجره در گلوم

 فریاد میکشند

هزار چشم بیفروغ

پشت سرد مردمکان من

 نقاب تلخ خوشبختیم را میدرد

بی هیچ سخن از بودنم

بی هیچ نمی گوشه چارقدم





زهر خوش

خار هزار خاطره خوش

هزار نیش شیرین بر دلم

پشت ترانه ها هست که میروید

دلم به پیچک صدایت

می نوشد زخم ضربه های دلنشین

آکوردی که بر جانم نشسته است

زنده به دردی شده ام

زنده به مرگی که فرا میرسد

تا چه باشد

سرگذشت هزار لحظه

که بی خاطره تو بگذرد

در ذهن خالی کودکان من

شبانه های سرد

ماهتاب و دریا و هزار زخم شیرین