مهری بر لبم

سنگی بر دلم

هزار حنجره در گلوم

 فریاد میکشند

هزار چشم بیفروغ

پشت سرد مردمکان من

 نقاب تلخ خوشبختیم را میدرد

بی هیچ سخن از بودنم

بی هیچ نمی گوشه چارقدم





نظرات 1 + ارسال نظر
امان چهارشنبه 15 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:17 ب.ظ http://taaghormozgan.mihanblog.com/

گوشه سر به زیری اشک هایم تنهایی هایم رو قورت دادم ... خواستم کاری به خودم نداشته باشم اما این همه بهانه خوب واسه از خود گفتن حنجره کم اوردم
روزگار مهربانت ، تنها برای مهربانی هایت مستدام بماند هزار خاطره خوش از رد قلم ،احساس و شعرهایت

سلام دوست من لطف شما بسیار است.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد