راز

 دستم در دستت  آرام گیرد 

این پنجره بالا میرود از من 

این نردبان هوار میکشد از صعود 

این قله فتح میشود از پرچم تو 

این زبری مدام این دلخواه همیشه 

به دست که رسد یک مشت سفید  خیال 

بر باد خواهد رفت تمام اردیبهشت های من  

پشت پرچین خوشبختی های  نارس

وای اگر که دست من آرام گیرد در دست تو 

  تیر برق ، شکاف دیوار ، پیچک همسایه 

مرا خواهد فهمید. 

 من فاش خواهم شد میان نسترن و رازقی   

میان نور و ماه 

 

گریختی

دستان تو گریخت 

سالهاست  خالی دستانم 

چه کنم  

نتوانستم به تمامی  از من باشی 

در سالهای کبود 

بودن تو  

این خط ممتد

نئشه ریتالین 

با سری میان دستی 

 با یورش مدام سرخ از پس گردن  

دستی که سری 

سری که سری را نمی شناسد 

تن کوچه از آویزان  بودن 

خط ممتد قرمز 

حجم بوی عرق  

این وزن سنگین ریه های خالی 

دستی میان دستم 

سری میان سرم 

غوغا میکند 

با رقص خط مم تد قر مز 

 

کیف آرایش خانمم 

از همه رنگ خانمم 

جادار قابل ششتشو خانمم 

 بدم؟

 

خط ممتد قرمز 

کسی گریه زنی را ندید  

شب از کوچه گریخته باشد. 

این شباهای هر شب با تو که میگریزی  

باخط قرمز ممتد  

از همین خواب من 

باصدای گریخته زنی کف ریل 

با بوی غلیظ روغن وخون  

 ودو خط ممتد قرمز

هیچ از من نبود 

نه دست باد و حنجره له شده  

هیچ از آن من نشد 

نه  

هیچ نجاتمان نداد

نشانه

فراموش کرده ام  

دیگر کسی برای من نامه ای نمی نویسد  

پستچی  ها  فقط قبوض ، احظاریه و کارت های سوخت را جابجا میکنند. 

دیگر نامه ای، تمر پاکتی ،خطی از تو مرا شگفت زده نخواهد کرد.  

ترانه ای the wall  با ضرباهنگ داس ها  

 رقص  ترس ها ترس ها 

هزار بار نامت را که سرج کنم 

ترا نمی شناسد این لامصب 

هیچ نامه ای نیامده نرفته  از تو   

از تو هیچ نیست. 

بیهوده است . 

باور کن وقتی من 

 درون خویش میپوسم 

بی کلامی از تو 

پنجره ای تکرار می شود. 

 ناگزیر میگذرد. 

ناگزیر پیر میشوم 

بی لبخندی از تو