از تو بگذرم
خودم میشوم
خودم بدون کفش
بدون روسری
پیراهنی رها
موهای مردانه
پله های معلق
و دستهایی که نمیداند چه کار کند
با فراموشی قبل از این
بالا و پایین خانه را یکی میکنم
جزوه های درسی
ریاضی کلاس پنجم
کرم انداخته تنم
ضیافتی برای انتخاب لذیذترین عضو
کرم انداخته ام
اینقدر که مایوس و بسته
چهارچوب کهنه زندگی را گرد دیدم
لقمه نرسیده به دهن
و سیر مسیر فساد سلولی
نصیب لذتی نیست
اگر آن دو دست سبز
را نیابم در پس سنگین خوابی دور.
همینطور کبود و تاریک
همانطور خسته خسته
دل به آب دادن سبزه ای دادم
که نکاشته ام در باغچه ای که ندارم
تکرار عبور از زیر تاق پیچک
خیس فواره چرخان
بوی علف گرفته ام
بوی سبزی محال آرزوها
بوی آن صفحه های کنده شده از عمر
که نوشته نشد هیچ شام سیاه
باغچه شده ام
هزار غنچه نشکفته در دلم
هزار نهال نورس در آغوشم
مادر شدم
مثل تمام زمینهای باکره چهارده سالگی
مادر هزار درد
نشکفته در تحمل بودن
مادر شدم
مادر هزار آرزوی شیرین
که له شد کف خیابان
در پس
طعم گس هر روزه گی
همینجور تاریک و کبود
تکراری شده ام
بیزار از خود
مثل نمایش مضحک همیشگی جمعه ها
مثل دوستت دارم های آبکی
مثل تمام بدبختیهای که منم
امروز دوم مرداد برابر با یازدهمین سالگرد درگذشت شاعر بزرگ آزادی احمد شاملوست.
.شعر ابراهیم در آتش
در نیست
راه نیست
شب نیست
ماه نیست
نه روز و
نه آفتاب،
ما
بیرونِ زمان
ایستادهایم
با دشنهی تلخی
در گُردههایِمان.
هیچکس
با هیچکس
سخن نمیگوید
که خاموشی
به هزار زبان
در سخن است.
در مردگانِ خویش
نظر میبندیم
با طرحِ خندهیی،
و نوبتِ خود را انتظار میکشیم
بیهیچ
خندهیی!
منبع: