تابستان

همینطور کبود و تاریک 

همانطور خسته خسته

دل به آب دادن سبزه ای دادم

که نکاشته ام در باغچه ای که ندارم

تکرار عبور از زیر تاق پیچک

خیس فواره چرخان

بوی علف گرفته ام

بوی سبزی محال آرزوها

بوی آن صفحه های کنده شده از عمر

که نوشته نشد هیچ شام سیاه

باغچه شده ام

هزار غنچه نشکفته در دلم

هزار نهال نورس در آغوشم

مادر شدم

مثل تمام زمینهای باکره چهارده سالگی

مادر هزار درد

نشکفته در تحمل بودن

مادر شدم

مادر هزار آرزوی شیرین

که له شد کف خیابان

در پس

طعم گس هر روزه گی  

همینجور تاریک و کبود

نظرات 2 + ارسال نظر
لی شنبه 16 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:47 ب.ظ http://leee.us

عالی بود . بسیار زیبا ...
« مادر هزار آرزوی شیرین
که له شد کف خیابان »

مرسی شهاب

پیر فرزانه شنبه 16 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:33 ب.ظ http://pirefarzaneh.blogfa.com/

بی نظیر بود .
بوی آن صفحه های کنده شده از عمر
بوی دلتنگی غروب زمین
......

ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد