حالم بد است

تو فکر کن

خوشبختی را ته لیوان تلخ

سر کشیده ام 

با همان شراب ممنوعه پس از تو

با آخرین سیگار

با طعم لذیذ خون

گمان بر با کودکانی

ریز و درشت

که به دنیا می آید از من

با شبانه ها بسیار

امیددر من زنده تر میگردد

گمان ببر

باد از هر سو که بیاید

هیچ توفیری نمیکند

هزار بار هم که بگذرد

خاموش فقط به آمدن و رفتن

به لباس های چرک تو سبد

ظرفهای تلنبار شده

 مهربانیهای این سر کنار سرم

 بیاندیش که فراموش شدی

لای همان دست خط ترجمه the wall

همان وغ وغ سهاب

اما تمام نشد.

تمام نمی شود.

من تمام شدم.

( حالم بد است)


نظرات 2 + ارسال نظر
مجید جمشیدی شنبه 17 دی‌ماه سال 1390 ساعت 09:54 ق.ظ

حس بد را شاعرانه با من در میان گذاشتی...

تارمی سه‌شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 09:38 ب.ظ http://deledaryai.blogsky.com

سلام

حالت خیلی شبیه حال منه

منم با شیفت دلتنگی آپم.بهم سر بزن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد