عید پشت عید که بیاید
خبری از بهار نیست
آنقدر که این زمستان کجدار تمام فصل من بود
با بهمن های سرد یخ زده
عید پشت عید که بیاید
جوانه ها که غوغا کنند
شکوفه ها که عروسی بگیریند
باز خبری از بهار نیست
آنجا که دل من یخ زد
در دلهره های سایلنت یک تماس بی جواب
اینقدر که هی میدانهای کز کرده را به هم دوختم
و بیلبوردهای بزرگ را شمردم تا بگذرد
مزه ته مانده آن زمستان آخر
زیبا بود وبلاگت و ذخیره کردم بعدا بخونم به منم سر بزن!
مثل همیشه عالی بود . این کار بیشتر به دلم نشست تا کار فسیل . این کار یکدست بود . با اجازتون می ذارم توی صفحه ی فیس بوکم ....
ممنون دوست من .