تمام شده بود تمام شده بودم چیزی نمانده بود دیگر از من و مایی که می شناختیم پس صفحات و لابه لای نامه ها و شعرهای ...... چیزی نمانده دیگر حتی خالی و عبث از مزاری به تولدی دیگر روانه سرگردان آواره ام نه از تو ، از تمام زندگی از کابوس طعم نفس بعدی تا همین لحظه این حس میل شدید در وجودم زبانه می کشد باردار هزار فاجعه |