شبهای تاریک پیاده در ابهای باران زمستانی صورتی رنگ پریده با سری برزگ درست وسط پیشانیم پلها و خیابانهای شلوغ تکرار تکرار ! ابن دایره ناتمام روز و شب روز و شب شبی بارنی شبی تاریک با رویای هزار ستاره خاموش که سوسو نمیزند ! بی خستگی فکر مدامت از سرم نمیرود! بیهوده بیهوده تر می شوم هر روز و شب تاریک! |