حال من و قرار تو

رنگ پریده تراز دختر دیروزی

مادری شدم

با هزار نوزاد درونم که متولد می شود

 از من در شبانه های بسیار

زیبایی  دروغی بزرگ

با سری پیچیده در سرم

همهمه فکر های نکرده

سری بزرگ بیرون زده وسط پیشانیم

پیچیده در من قرارهای نیامده

قرارمن از دیگ و فنجان

مالش پودرو لباس گذشته

قرار من از غروب سگی جمعه

قرار از نیامدنهای همیشه ته کوچه و تیر برق خاموش

قرار من با تمام هر چه زندگی ست

 تمام باغهای نرفته

ترانه های نشنیده

لمس نوک انگشتانت زبرت

تمام شد

با همان ضربه  که به پشتم زد دایه کور

با دستهای آشنا به اندام مادریم

 با همان گریه نخست  قرار من عقب افتاد

قرار من عقب افتاد تا ابد

دانستن من از هیچ

دانستن من از تو

قرار من با تو با همان گریه تمام شد.