فسیل

دیگرگونه فسیل شدم 

با لایه های از نمک و ذغال چوب لیمو 

 

با میوه های نوبرم 

سرکوچه های ترس 

ازدحام آدمکان کاغذی 

که سرنوشت در دستانش رقم میخورد 

 

فسیل شدم بعد قرن ها سکوت 

همچون لیوانی پر که تهش رسوب کرده 

بودن من 

 

همینجور لخ لخ 

روزها و شبهای سرد  

  

همینجور تاریک وکبود 

همینجور خسته خسته

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد